مرام بی ترمزها

مرام بی ترمزها

مرام بی ترمزها

مرام بی ترمزها

مرام بی ترمزها
دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
کتابخانه
پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

۴۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید» ثبت شده است


از پادگان تا خانه شان پیاده ده دقیقه هم راه نبود ولی یک ماه تمام خانه نرفت بسکه کار را جدی گرفته بود. گاهی پدر و مادرش می اومدند دم در پادگان دیدنش!

شهید کاوه

منبع دریافتی: هفته نامه حیات | شماره 135

۲۱ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۰۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر
فکش اذیتش می کرد. دکتر معاینه کرد و گفت: فردا بیا بیمارستان. باید عکس می گرفت. عکسش که آماده شد، رفتیم دکتر ببیند. وسط راه غیبش زد. توی راهروهای بیمارستان دنبالش می گشتیم. دکتر داشت می رفت. بالاخره پیداش کردم. یک پیرمرد را کول کرده بود داشت از پله ها می برد بالا.

شهید باکری

منبع دریافتی: هفته نامه حیات | شماره 134

۰۹ بهمن ۹۳ ، ۱۲:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یک روز قبل از اذان صبح رفتم وضو بگیرم. دیدم تنهایی دستشویی های مقر را می شست. گاه هم، دور از چشم همه، حیات را آب و جارو می زد.

شهید باقری

منبع دریافتی: هفته نامه حیات | شماره 132

۰۶ آبان ۹۳ ، ۰۹:۵۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

قبل از انقلاب توسط ساواک دستگیر شد، چند ماهی را زیر شدیدترین شکنجه ها به سر برد، جوری با چکمه به صورتش کوبیده بودند که تا یک ماه خونریزی بینی داشت. بعد از پیروزی انقلاب دادگاه نجف آباد ازش خواستند شکنجه گرانش را معرفی کنه زیر بار نرفت و هیچ کدامشون را معرفی نکرد می گفت: نیازی به اینکار نیست، انقلاب اونا رو تنبیه کرده پسر یکی از شکنجه گرانش به مشکل برخورده بود باباش آمده بود پیش حاج احمد تا براش کاری بکنه حاجی هم انگار نه انگار یه روزی زیر دست این آدم شکنجه شده با پیگیری، مشکل پسر شکنجه گر سابق خودش رو حل کرد.

شهید حاج احمد کاظمی

منبع دریافتی: هفته نامه حیات | شماره 131

۰۳ شهریور ۹۳ ، ۱۴:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

صورت بشاشی داشت. یک بار سر مسئله ای با هم به توافق نرسیدیم. هر کدام روی حرف خودمان ایستاده بودیم که عصبانی شد، اخم توی صورتش افتاده بود و لحن مختصر تندی به خود گرفت. از خانه زد بیرون... وقتی برگشت دوباره همان طور با روحیه باز و لبخند آمد. بهم گفت:"بابت امروز صبح معذرت می خواهم." میگفت:"نباید گذاشت اختلافات خانوادگی بیش از یک روز ادامه پیدا کنه"

شهید اسماعیل دقایقی

منبع دریافتی: هفته نامه حیات | شماره 130

۲۴ مرداد ۹۳ ، ۱۸:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

از سر کار که میرسید خونه، قبل از هر چیزی میرفت پیش خانم خونه.

_سلام خسته نباشید، زحمت کشیدید... کار هر روزش بود.

شهید بهشتی

منبع دریافتی: هفته نامه حیات | شماره 126

۰۴ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

هوای بندر خیلی گرم بود، کولر خریده بودم. شب رفت روی پشت بام خوابید. گفتیم: چرا؟ گفت: وقتی خیلی ها توی بندرعباس کولر ندارند من راضی نمی شوم زیر کولر بخوابم.

شهید علیرضا آرمات

منبع دریافتی: هفته نامه حیات | شماره 125

۲۸ تیر ۹۳ ، ۱۸:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

پشت فرمون بود. موقع پیچیدن، گلگیر ماشینش کشیده شده بود به یه ماشین که پارک بود. کلی گشت تا صاحب ماشین رو پیدا کرد و خسارتش رو داد.

شهید سید حسن فلاح

منبع دریافتی: هفته نامه حیات | شماره 124

۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۰:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

خانم گفت: دم در که میری این سطل زباله را ببر. گفت:"چشم خانم ماشین شهرداری که آمد می برم." نگاه معنادار همسر را که دید گفت:" بوی زباله ها همسایه ها را اذیت می کند، ما نباید کاری کنیم که همسایه ها آزار ببینند."

شهید رجایی

منبع دریافتی: هفته نامه حیات | شماره 123

۱۸ تیر ۹۳ ، ۱۸:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

همیشه حاضر بود. هیچ وقت خودش را کنار نمیکشید. حتی وقتی بنی صدر خلع درجه اش کرد. با لباس بسیجی می رفت سپاه مثل یه بسیجی صفر کیلومتر کار می کرد. طرح میداد و برنامه ریزی ستادی میکرد. اصلا براش مهم نبود که تا دیروز سرهنگ بوده و امروز یه بسیجی ساده است.

شهید صیاد شیرازی

منبع دریافتی: هفته نامه حیات | شماره 122

۱۲ تیر ۹۳ ، ۰۹:۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر