یک لیوان و سه نفر
شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۳۹ ق.ظ
نیمه هاش شب برای شناسایی وارد خاک عراق شدیم. محمد مهدی مواضع دشمن را عکسبرداری می کرد. مدتی در خودش فرو رفت، بعد گفت: اذان می گن؟ گفتم : تو این بیابون! کی داره اذان می گه؟! او گفت: چرا خودم شنیدم.ایستادیم کمی آب از رادیات ماشین گرفتیم ، کمتر از یک لیوان ! هرسه نفرمان وضو گرفتیم.آبی که از دست محمد مهدی می ریخت ، من میان زمین و هوا می قاپیدم و دوستمان نیز آب وضوی مرا.
خاطره ای از شهید محمد مهدی خادم الشریعه
منبع دریافتی: روزنامه خراسان (1389/9/30)