اختلافات خانوادگی ...
جمعه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۲۴ ب.ظ
صورت بشاشی داشت. یک بار سر مسئله ای با هم به توافق نرسیدیم. هر کدام روی حرف خودمان ایستاده بودیم که عصبانی شد، اخم توی صورتش افتاده بود و لحن مختصر تندی به خود گرفت. از خانه زد بیرون... وقتی برگشت دوباره همان طور با روحیه باز و لبخند آمد. بهم گفت:"بابت امروز صبح معذرت می خواهم." میگفت:"نباید گذاشت اختلافات خانوادگی بیش از یک روز ادامه پیدا کنه"
شهید اسماعیل دقایقی
منبع دریافتی: هفته نامه حیات | شماره 130
باسلام نظرت راجب تبادل لینک چیه؟؟؟
اگرقبول کردی توآدرس وبلاگ منودروبلاگت توی پیوند ها بزاروبیادروبلاگم
به من خبربده ومن هم آدرس وبلاگ تورودروبلاگم می زارم
رمانwww.roman1393.blog.ir
ویاتبادل بنرکنیم این کدرا درقالب وبلاگت بزاروبعدآدرس بنرخودتو برام درنظرات بفرست
امیدوارم همکاری خوبی باهم داشته باشیم
کدبنرمن
<p><a href="http://roman1393.blog.ir" target="_blank" title="طراحی بنر رایگان"><img alt="" src="http://abarblog.ir/up/banerr/1395663227.gif"></a></p><a href="<p" style="text-align: